۱۳۹۲ تیر ۱۸, سه‌شنبه

کوی دانشگاه تیر 78 و پاسداران


سالها بود که دلم می خواست آنچه در تیرماه 78 در بین پاسدارن گذشت و خودم هم در بین آنها بودم بگویم اما تردید داشتم که آیا بیان مشاهداتم سودمند است یا نه؟ به هر حال پس از این سالها و خصوصا آنچه این روزها در مصر و سوریه می گذرد فکر می کنم بیان خاطراتم ممکن است برای آینده سودمند باشد.
حادثه 18 تیر باعث شده که فرماندهان سپاه بسیار سراسیمه شوند و در واقع هیچ برنامه ای برای مقابله با دانشجویان و مردمی که به آنها پیوسته بودند نداشتند. فرماندهان سپاه در واقع تمام دانش اندک نظامی شان در یک جنگ تمام عیار با عراق بود و هرگز تجربه جنگ شهری نداشتند و و اقدام به بسیج همگانی نیروهایشان از سراسر کشور کرده بودند و اکثر نیروهای رسمی سپاه را به یک قبضه سلاح کلاشینکف با دو خشاب ( مجموعا 60 فشنگ) مجهز کرده بودند البته سلاح و مهمات به اندازه کافی در اختیار نبود تا همه نیروها را مسلح کنند. نیروها نیز بسیار شوک شده بودند و نمی دانستند که چرا باید با یک سلاح اتوماتیک و فشنگهای جنگی به خیابان به جنگ مردمی بروند که هیچ سلاحی ندارند. مردمی که در بین آنها اقوام ، دوستان ، همسایه ها و حتی هم کلاسی هایشان نیز وجود داشتند. تعداد زیادی از پاسدارن به خصوص نیروهای قدیمی تر و افرادی که اعتقادات مذهبی قوی تری داشتند تمرد کرده بودند و در بسیج عمومی شرکت نکردند و فرماندهان تهدید می کردند که آنها را به دادگاه نظامی خواهند فرستاد.
پاسداران در مساجد و پایگاهای سپاه در تهران اسکان داده شده بودند در حالیکه در چهره های بسیاری از آنها ترس و تردید وجود داشت. من هم به تازگی از دانشگاه امام حسین فارغ التحصیل شده بودم و به عنوان یک افسر جوان در واحد مهندسی قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء وارد خدمت شده بودم. من هم مانند بسیاری تنها از بیم اتهام تمرد و معرفی به دادگاه نظامی در آن آماده باش سراسری سپاه حاضر شده بودم و از ته دل دعا می کردم هرگز نیازی نباشد که به خیابانها بروم. با خودم عهد کرده بودم اگر کار به جایی بکشد که قرار باشد به روی مردم بی دفاع آتش بگشاییم به جمع مردم بپیوندم و لوله سلاحم را به طرف کسانی بگیرم که حاضر شده اند به مردم شلیک کنند و بعدها فهمیدم که این من نبودم که چنین خیالی داشتم و دیگرانی هم بودند که چنین قصدی داشتند و البته فرماندهان ما هم همین موضوع را پی برده بودند و به تدریج اسلحه ها جمع آوری کردند و بسیاری از نیروها را به چوب و چماق تجهیز کردند و به خیابان فرستادند و نیروهای مسلح به سلاح گرم را به عنوان ذخیره در همان محلهای اسکان نگه داشتند. در طی آن سه روز پرطلاطم ما خسته و افسرده فقط منتظر بودیم قائله به نحوی خاتمه پیدا کند و پای ما به ماجرا کشیده نشود و در همین مدت نیروهای پلیس و بسیج مشغول سرکوب دانشجوها و مردم بودند.
برای این نیروهای سپاه که تردید عمیقی داشتند و شکاف بین آنها هر ساعت عمیق تر می شد برنامه های سیاسی عقیدتی گذاشته می شد و آخوندهای گردن کلفتی مثل سید احمد خاتمی سخنران این گونه برنامه ها بودند. در یکی از همین سخنرانی ها برای تحریک پاسدارن به آدم کشی سید احمد خاتمی در بخشی از سخنرانی هیجانی و پرشور خودش چیزی به این مضمون گفت: " اینها همه ضد انقلاب و ضد اسلام هستند همه شان زا بکشید به هیچ کدام رحم نکنید، به پیر و جوان و زن و مردشان رحم نکنید. " صحبتها این گوریل زشت رو که به اینجا رسید یکی از پاسدارن به شهامتی وصف نشدنی که درسی برای همه به خصوص برای من بود ایستاد و گفت: " حاج آقا ما حرف شما را قبول کنیم یا اوامر نبی اکرم را که زمانی که اصحابش را برای جهاد می فرستاد به آنها سفارش می کرد درختان را قطع نکنند، به پیرها ، زنها و کودکان آسیبی نرسانند و کسانی را که سلاح در دست ندارند مورد حمله قرار ندهند. پیامبر خدا در برابر کفار چنین دستور دادند حال آنکه مردمی که در خیابانها هستند هم وطن من و مسلمان هستند چطور شما می گویی به پیر و زن و بچه و به هیچ کس رحم نکنیم؟"
جلسه به آشوب کشیده شد و به هه ریخت ، گوریل خاتمی دمش را روی کولش گذاشت و رفت.

سرانجام خیابانها آرام شد و ما هم به تدریج به واحدهایمان برگردانده شدیم. اما پس از این حادثه سپاه شروع به بازنشسته کردن نیروهای قدیمی تر خصوصا آنهایی که تمرد کردند و در مقابله با مردم تردید داشتند کرد و همزمان به این نتیجه رسید که افسران جوان تحصیل کرده چندان مطلوب نیستند و آموزش های عالی در سطح سپاه کاهش چشمگیری در کیفیت و کمیت یافتند. در اقدامی دیگر سپاه به این نتیجه رسید که نیروهای رسمی خودش برای تقابل با مردم مناسب نیستند بلکه نیروهای جوان و کم تجربه بسیج گزینه بهتری هستند خصوصا که می توان با دادن امتیازاتی نظیر کاهش دوره خدمت سربازی ، سهمیه در کنکور دانشگاه ها و وجه نقد آنها را وامدار سپاه کند. مهمترین درسی که سپاه از واقعه 18 تیر 78 گرفت آن بود که مسلح کردن نیروهای رسمی به سلاح گرم و اتوماتیک می تواند خطر آن را داشته باشد که نیروهای ناراضی لوله سلاح را به طرف خودی برگردانند و در نهایت مزدوران خارجی نظیر حزب الله لبنان  گزینه بسیار بهتری برای آدم کشی هستند همانطور که تجربه بکارگیری آنها در حوادث 10 سال بعد در تهران یعنی سال 88 و امروزه در سوریه این نظریه را اثبات کرده است.


۱۳۹۲ تیر ۱۴, جمعه

بادکنک بنفش

بادکنک بنفش


 

تصمیم گرفته بودم در مدت انتخابات و مدتی پس از آن هیچ پست جدیدی ارسال نکنم چرا که من یک نظامی هستم و سوگند سربازی ام من را مقید به حفظ قوانین می کند که از جمله آنها عدم دخالت در امور سیاسی و تبلیغ به نفع یا ضد یک نامزد انتخاباتی است هر چند که این موضوع توسط فرماندهان من در سپاه رعایت نمی شود. شاید آنها شرافت سربازی ندارند اما من شرافت سربازی ام را تا روزی که زنده ام حفظ خواهم کرد. 
بزرگترین نوید این انتخابات عدم خشونت بود و من به سهم خودم از همه کسانی که در این راه کمک کردند به خصوص "انجمن بسیجیان مدافع آرمانهای انقلاب و ملت" که بنده ناچیز هم عضو کوچکی از آن هستم تشکر می کنم اما پس از شادی انتخابات دو نکته منفی باعث شد که من شخصا امید چندانی به تغییر نداشته باشم به دولت آینده و امیدوارم این حس نا امیدی من اشتباه باشد و تغییرات مورد نظر مردم به تدریج انجام شود. 
نکته منفی اول آن بود که درست در روز پس از اعلام نتیجه انتخابات خبری منتشر شد که 4000 نفر از اعضای سپاه به سوریه اعزام شدند و این به معنی آن است که در سیاست خارجی امیدی به تغییر نیست و همچنان جان فرزندان ما و سرمایه های کشور ما صرف بلند پروازی ها در سوریه ، لبنان و فلسطین خواهد شد و همچنان این پولها به جای آنکه سفره محقر مردم ما را کمی پر کند و صرف بهداشت و آموزش شود به منجلاب تحولات منطقه مذکور ریخته خواهد شد.
دومین نکته منفی اینکه علی رغم شعار آشتی ملی و زندانیان سیاسی داده شد نه تنها خیچ گشایشی حاصل نشد بلکه بگیر و ببندهای جدید ادامه یافت و حال و روز اسیران در بند بدتر از گذشته شد و متاسفانه یکی از همین زندانیان سیاسی در زندان به طرز نامعلومی جان باخت.
امیدوارم این مسیر نادرست و سایر مسائلی که کشور به سمت فروپاشی پیش می برند متوقف شوند و شاهد بهروزی کشور  مد باشیم.
   

۱۳۹۲ خرداد ۲۰, دوشنبه

بهار عربی ، بهار ایرانی دو سراب خاورمیانه

بخش دوم

در بخش اول این مقاله بیان کردم که چگونه سیر شدن شکم پدران ما سبب شد که در جستجوی حقوق اجتماعی و آزادی های سیاسی به چاه تحجر اسلامی و دیکتاتوری نعلین بیافتند و همان آسایشی که در زندگی روزمره داشتند و آزادی های فردی شان را از دست بدهند و حال برای ذره ای از آنچه داشتند چگونه باید جلوی دستار بندان گردن خم کنند و گدایی کنند و واضح است که این حلقه فشار هر روز تنگ تر خواهد شد و هر چه بیشتر هر آنچه که امروز دارند به مرور زمان بیشتر از دست خواهند داد. 
حال چند سالی است شاهد خیزش مردم عرب در کشورهای مختلف خاورمیانه هستیم. چیزی که امروز به نام بهار عربی می بینیم دو خصوصیت اصلی دارد:
  • اول آنکه تمام این خیزش ها در کشورهای عربی فقیر با مشکلات مالی بسیار اتفاق افتاده است و همان فرمول طلایی که اعراب گرسنه قیام خواهند کرد! ممکن است بگویید بحرین مستثنی است و این کشور کوچک نفتی و ثروتمند چرا؟ جواب واضح است : گروهی که در بحرین معترض هستند در واقع همان عربهای بحرینی شیعه هستند که حکومت سنی حاکم بر بحرین آنها را فقیر نگه داشته و از ثروتهای نفتی بی بهره هستند همانطور که اقلیت شیعه در سایر کشورهای سنی شبه جزیره عربستان فقیر نگه داشته می شوند کسانیکه به این کشورها سفر کرده اند می توانند شهادت دهند درباره حلبی آبادهای شیعه به خصوص در عربستان سعودی
  • دوم آنکه گروه های اسلام گرا از این خشم مردم به خوبی سوء استفاده کرده اند و با موج سواری وعده داده اند که اسلام پاسخ همه مشکلات آنها است در واقع عربهای گرسنه تازه انقلابی سه دهه عقب تر از پدران ایرانی ما هستند که قرار بود حکومت اسلامی برایشان آب و برق مجانی و پول نفت را به خانه هایشان بیاورد و در ضمن آخرتشان را هم بسازد و آنها را به بهشت هدایت کند! خلاصه اینکه صابون حکومت اسلامی حالا باید حسابی به تن عربهای انقلابی کشیده شود و آن موقع فریاد می زنند: قذافی ، بن علی ، مبارک و غیره کجایید که غلط کردیم همانطور که امروز پدرهای ما می گویند غلط کردیم اما واضح است که برای بسیاری از غلط کردن ها چاره نیست.  
 



ایران و افغانستان قربانی حماقت جوانان دهه 1970 و سیاست احمقانه "کمربند سبز اسلامی" جیمی کارتر شدند که می خواست با آن دکترین سراسر غلط جلوی پیشروی کمونیست را بگیرد در حالی در برابر خرس قرمز یک هیولای سیاه را بیدار کرد که قرنها خفه شده بود. قول سیاه تحجر اسلامی پس از نابود کردن ایران و افغانستان و به تبع این دو عراق و پاکستان ، تسنه خون مردم اروپا و آمریکا شد و قربانیان بسیاری نیز از آنها گرفته است.
حال باید دید این قول وحشی اسلامگرایی سلفی که از چراغ بهار عربی بیرون آمده چه عواقبی برای دنیا خواهد داشت؟ جوانان انقلابی تشنه خون و انتقام با پول سرشار قطر و عربستان در واقع جهنم زمستان عربی را برای دنیا به ارمغان خواهند آورد و ثابت خواهند کرد که واژه " بیداری اسلامی" رهبران ایران واژه صحیح بوده و نه "بهار عربی" البته من شخصا مایل هستم این پیامد را " بیداری هیولای سیاه اسلامی" بنامم. همان هیولایی که قرار بود در ایران رشد کند و به تمام جهان اسلام صادر شود اما فرهنگ غنی و قوی ایرانی محیط لازم را برای رشد هیولای اسلامی نمی توانست فراهم کند و مردم ایران خیلی زود فهمیدند که اگر این هیولا از ایران سربلند کند اولین قربانی ابدی آن مردم ایران هستند. هیولای اسلامی در ایران به دنیا آمد اما ایران جایگاه رشد آن نبود و نیست. اسلام ایرانیان اسلام عرفان و اسلام مولانایی رحمانی است. اسلام ایرانی اسلام خون و قتل و تجاوز نیست. اسلام ایرانی همانی است که یهودی و شیعه و سنی و بهایی و زرتشتی با هم و در کنار هم برادرانه زندگی می کردند. به امید آن روزی که اسلام هیولایی برای همیشه به همان بیابانهای شبه جزیره عربستان که از آن آمده است برگردد و ما ایرانیان دوباره برادرانه فارغ از عقاید و دینمان با هم زندگی کنیم . همه با هم دست به دست هم دهیم و ویرانه ای را که پدران ما با به حکومت رساندن دستار بندان به ما به ارث گذاشته اند به گلستان تبدیل کنیم و آن روز خواهد آمد.



۱۳۹۲ خرداد ۸, چهارشنبه

بهار عربی ، بهار ایرانی دو سراب خاورمیانه

بخش اول

تحولات چند سال اخیر در کشورهای خاورمیانه و چیزی که به نام بهار عربی در جهان و "بیداری اسلامی " در ایران معروف شده باعث شد تا طی یک سلسله مقالات تحلیلی وضعیت را از دیدگاه خودم بررسی کنم و البته واضح است که این مطالب چیزهای ناقصی است که از ذهن بنده کوچک تراوش کرده و می تواند درست یا نادرست باشند و شما عزیزان می توانید با اظهار نظرات خودتان به راهنمایی و تکمیل آنها کمک کنید. 
پیش از اینکه بحث را آغاز کنم به چند تصویر در رابطه با قدرتهای استعماری قرن نوزدهم و شباهت عملکرد آنها در قرن بیست و یکم توجه کنید:



یکی از سیاستهای بلند مدت استعماری در رابطه با مردم خاورمیانه را می توان در این جمله خلاصه کرد که البته بسیاری از شما ممکن است قبلا شنیده باشید:
" برای آنکه بر خاورمیانه مسلط باشید عربها را سیر و ایرانی ها را گرسنه نگه دارید"
مشابه جمله فوق وصیت آقا محمد خان قاجار به جانشینانش از که می گوید : " برای بقای سلطنت خود مردم را گرسنه و بی سواد نگه دارید "
این سایست ها ریشه در طبیعت ایرنی ها و عربها دارد. عربها مردمی ساده و بیابانی و خواهان خوشگذرانی و راحت طلبی هستند و بنا براین تا زمانیکه عیششان تکمیل باشد راحت سر جایشان می نشینند و کاری هم به سیاست و علم و مسائل اقتصادی و اجتماعی ندارد و همانند طبیعت بیابان صاف و ساده هستند. اما در برابر عربها ایرانی ها مردمی پیچیده هستند و در طول تاریخ مردمی بودند اهل علم ، فلسفه ، تفکر و زمانیکه مشکلات ساده معیشتی نداشته باشند خواهان رشد و تعالی در تمام زمینه ها هستند یا به زبان ساده تر وقتی شکمشان سیر باشد بعد به فکر حقوق اجتماعی ، آزادی سیاسی ، رشد فرهنگی و هنری و علمی می افتند و دیگر به زندگی ساده رورمره دلخوش و قانع نخواهند بود و در واقع این همان شاه کلیدی است که حکومت شاهان نا لایق و فاسد قاجار را برای دو قرن تضمین کرد چرا که فقر و بی سوادی به صورت نهادینه به مردم تحمیل می شد و در عین حال همان عاملی است که حکومت محمد رضا شاه پهلوی را از بنیان کند. در واقع نسل پدران ما که شکمهایشان سیر شده بود و با بورسیه های دولتی در بهترین دانشگاههای اروپا و آمریکا تحصیل کرده بودند خواهان حقوق اجتماعی و آزادی های سیاسی شدند و آن کردند که می بینیم و ما را به دوره ای سیاه تر از دوران قاجار و به چند قرن عقب تر پرتاب کردند و حالا قشر معمم که در از زمان صفویان و به خصوص در زمان قاجار شریک قدرت شاهان قجری بودند وصیت آقا محمد خان را با جان و دل اجرا می کنند و هر چه مردم فقیر تر و گرسنه تر و در عین حال خرافه پرست و نادان باشند این حاکمان نالایق و فاسد هم به این حکمرانی سیاه ادامه خواهند داد و چیزی باعث تکان دادنشان از اریکه قدرت نخواهد شد. 
شاید شندیدن این صحبتها از یک پاسدار کمی عجیب و غیر قابل باور باشد اما حقیقت آن است که پاسدارن هم فرزندان همین مردم و از همه مهمتر ایرانی هستند. سپاه تشکیل شد تا حافظ مردم و کشور باشد اما اینکه گروهی قاجاقچی این سازمان را تبدیل به یک مافیای فاسد کرده اند دلیل بر آن نیست که همه از یک قماش هستند. واقعیت این است که نود درصد از همین فرزندان سپاهی شما تحت فقر و فشار زندگی می کنند حتما شما در بین اقوام و نزدیکانتان بسیاری از همین فرزندان ایران را که با سیلی صودتشان را سرخ نگه داشته اند می شناسید و می دانید که آنها حتی از شما در فشار بیشتری قرار دارند و جاسوسان حفاظت اطلاعات سپاه تسمه از گرده هایشان کشیده اند. شما مردم حد اقل می توانید حرف و اعتراض خود را اگر فرصتی باشد به نمایش بگذارید ولی یک سپاهی حتی حرف هم نمی تواند بزند و کوچکترین اعتراضی از یک پاسدار شدیدترین تنبیه را در بر خواهد داشت. 
در قسمتهای بعدی بیشتر به تحلیل مسائل خاورمیانه خواهم پرداخت.


۱۳۹۲ خرداد ۲, پنجشنبه

قطار بی ترمز نظام و مخمصه سپاه

همانطور که چند سال پیش آق محمود فرمودند قطار نظام با سرعت و بدون ترمز پیش می رود ولی حقیقت این است که این قطار ظاهرا کلاچ ، دنده و فرمان که ندارد هیچ راننده ای هم درونش نیست و مسافرانش که همان مردم باشند همانند تصویر زیر درحال تماشا هستند که چطور این قطار با سرعت به ته دره در حال سقوط است. 
 کنترل قطار نظام از بدو انقلاب بدست نا اهلان و ناآگاهان افتاد و هر روز این قطار را به سمت مسیرهای غلط اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی پیش بردند تا آنکه سرانجام فرماندهی این قطار به دست دیوانه ای خودشیفته یعنی آق محمود افتاد و در این مدت هم سرداران و فرماندهان دزد و رانت خوار سپاه  از فرصتهایی که این رئیس جمهور محجور در اختیارشان گذاشت  نهایت استفاده را بردند. حال این قطار به آخر خط بسیار نزدیک شده و دارند فرمانده مجنونش را با لگد از آن به بیرون پرتاب می کنند اما عواقب دیوانه بازیها و شلنگ و تخته انداختنهای آق محمود تازه شروع خواهد شد و فرماندهان و سرداران سپاه که در این مدت شریک دزد و رفیق قافله بودند با چالشهای زیر مواجه هستند:
  • رابطه با رئیس جمهور آینده: رئیس جمهور بعدی مسلما با دخالت سپاه به دفتر ریاست جمهوری خواهد رفت و از همان ابتدا وامدار سپاه و یا به قول قدیمی ها نوچه سپاه خواهد بود. در واقع در طی دهه اخیر سپاه چنان در ارکان قدرت ، اقتصاد و سیاست کشور ریشه دوانده که هیچ کس توان مقابله و مخالفت با سپاه را در خود نخواهد داشت.
  • رابطه با رهبر آینده: مسلما هیچ کس عمر جاوید ندارد و با مشکلات سلامت رهبر شایع است که حتی خود ایشان به دنبال جانشینش است و برخی افراد نیز خود را از همین حالا برای تصاحب کرسی رهبری آماده کرده اند. از آنجاییکه رهبر فرمانده کل قوا است سپاه بین دو لبه تیغ یک قیچی است که می تواند آن را تکه تکه و ذلیل کند همانند همین ارتش بی خاصیتی که امروز می بینیم چرا که قیچی انقلاب سی و چهار سال پیش ارتش را تکه تکه کرد و شد بی خاصیت! حال در این موقعیت یا باید سپاه رهبر آینده را همانند رئیس جمهور در کنترل خود درآورده و وامدار آن باشد و یا این اینکه زیر یوغ قدرت رهبر آینده قرار بگیرد.
  • چالش هسته ای با جامعه جهانی: سپاه به شدت به دنبال دستیابی به سلاح هسته ای است و این امر را شیشه حیات خود می داند و در این راه حتی رهبر و رئیس جمهور را تحت فشار و تاثیر قرار می دهد. حال اگر سپاه بتواند با این بازی مذاکرات همچنان دنیا را بازی بدهد و وقت بخرد می توان گفت اساس قدرتش را تثبیت خواهد کرد همانند مدل کره شمالی که غربی ها را سالها بازی داد و به سلاخ هسته ای دست یافت و حالا دنیا کره شمالی هسته ای را پذیرفته است اما یک احتمال دیگر وجود دارد و آن این است که آیا غرب و دنیا  اشتباهش را تکرار خواهد کرد و اجازه خواهد داد مدل کره شمالی تکرار شود؟ احتمال این گول خوردن غرب بسیار پایین است و اگر سپاه ساخت اسباب بازی هسته ای اش را ادامه دهد آن وقت مدل عراق و چوبه دار مدل صدام حسین در انتظار سرداران گردن کلفت سپاه خواهد بود.
  • رابطه با مردم: ظلم و ستم روا داشته شده به مردم و فشار اقتصادی کمرشکن در حال حاضر از مردم ایران ملتی بی تفاوت و تو سری خور به وجود آورده که در برابر هر فشار و ناملایمتی که روزانه به آنها تحمیل می شود هر روز ذلیل تر می شوند و ظاهرا از سیلی و شلاق خوردن لذت می برند و از نظر جلادان سپاه مسلما این مردم ضعیف و ذلیل هرگز عرضه آنکه مدل قذافی را برای ستمگران فعلی ایجاد کنند ندارد. اما باید دانست که اگر یک ملتی ذلیل و ضعیف شد و به تحمل ستم عادت کرد آن وقت در برابر دشمن خارجی هم کوچکترین مقاومتی نخواهد کرد و نمونه های چنین وضعیتی در تاریخ ایران بسیار است و دیگر آنکه تحمل ظلم و ستم هم در نهایت حدی دارد و مردمی که دیگر هیچ چیزی برای از دست دادن ندارند از هر سلاحی و از هر تهدیدی خطرناکتر خواهند بود و نمونه اش همیم مردم سوریه هستند که برایشان دیگر هیچ جیز جز انتقام گرفتن مهم نیست و مرگ برایشان دیگر ترسناک نیست آقایان سردارن سپاهی به خود بیایید که شکم گرسنه ایمان هم سرش نمی شود هر چند می دانم شما بسیار ابله تر و احمق تر از آن هستید که نصیحتی ساده نظیر این شما را به خود آورد.
به امید اینکه این قطار خارج از کنترل به شکلی قبل از سقوط مرگبار به دره متوقف شود و سرنشینانش چه خوب و چه بد جان سالم به در ببرند چرا که همه ما چه خوب و چه بد ایرانی هستیم و با هم برادریم. این آرزو بعید نیست چرا که ژنرالهای احمق برمه (میانمار) به خود آمدند و قطار در حال سقوط را بدون خونریزی و خشونت  متوقف کردند پس هرگز گمان نکنید برای ما نیز این آرزو بعید است.

۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۹, پنجشنبه

لوطی و عنترش

تو نمایشهای خیابانی قدیم چیزی بود به نام لوطی و عنتر که حیوان بیچاره به صدای تنبک لوطی می رقصید و پشتک و ملق می زد و سر انجام هم به اشاره لوطی جای دوست و دشمن را نشان می داد. 
حالا این شده داستان نامزدهای انتخاباتی این دوره هر کدام می خواهند نشان دهند بهتر می توانند ملق بزنند و جای دوست و دشمن را نشان بدهند و این بی وجود ها کاملا فراموش کرده اند که رئیس جمهمور یعنی خادم مردم یعنی نماینده مردم نه اینکه دهان گشادشان را باز کنند و تملق کنند که ما بهتر می توانیم برای مقام معظم رهبری ملق بزنیم، ما هماهنگ ترین کابینه را با رهبر ایجاد می کنیم و یا اینکه ما اگر آقا نظرشان باشد نامزد انتخابات می شویم. حیف نان های عزیز برای به قدرت رسیدن از جیب مقام رهبری خرج نکنید. بگویید چقدر عرضه خدمت دارید اگر واقعا قصدتان خدمت است چه آنکه سابقه اکثرتان در دله دزدی چیزی کم ندارد. اینقدر همه چیز را به دوش رهبر نیاندازید منتظر نباشید به اشاره ایشان رئیس جمهور شوید که اگر اینطور باشد ول معطلید آقا یک رای دارند و نظرشان را هم علنی نمی کنند پس حرف زیادی موقوف!
یک فرمانده ای داشتم هر غلطی که می خواست بکند یا تصمیم بگیرد دست به تلفن می برد و از فرمانده بالاتر از خودش کسب تکلیف می کرد سر آخر یک روز فرمانده اش ضمن صدور فرمان عزلش گفت :" آخه بی وجود اگر قرار بود به جای تو من تصمیم بگیرم و برای هر کاری من دستور بدهم پس توی الدنگ را برای چه آنجا گذاشتم !" خلاصه آقایان کاری نکنید که مقام رهبری هم یک چنین اشارتی به شما بی وجودها  بکنند آبروی نداشته تان را حفظ کنید.

۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۳, جمعه

افتخارم این است که ایرانی ام

پیش از هر چیز ابتدا به این دو تصویر نگاه کنید: 
File:Cypress of Abarqu.JPG

تصویر اول سرو ابرکوه است و دوم موقعیت شهر ابرکوه در نقشه ایران. سرو کهنسال ابرکوه بیش از 4000 سال عمر دارد و برخی کاشت آن را به زرتشت پیامبر خردمند ایرانی نسبت می دهند. اگر به موقعیت ابرکوه در نزدیکی یزد توجه کنیم در می یابیم که این مکان تقریبا در مرکز ایران قرار گرفته است. گویا این درخت که ریشه در تاریخ کهن سرزمین ما دارد در قلب ایران کاشته شده است. این درخت روزگار اقتدار و درخشش تمدن ایران را در زمان هخامنشی ، پارتیان و ساسانیان دیده است. شاهد حمله اسکندر گجستک ، هجوم اعراب وحشی به سرزمینمان به بهانه گسترش دینشان اما به هدف واقعی تاراج ثروت ما و به اسارت گرفتن مادران ، خواهران و دخترانمان بوده است. بر شاخه های این یادگار تاریخمان غبار سم اسبان مغولها و تیمور لنگ نشست و بار دیگر باران استقامت مردمانمان این غبار آغشته به خون را از سیمای این درخت راست قامت شست و پاک نمود. این درخت شاهد دلارویهای مردان و زنان این مرز و بوم بوده ، روزهای شادی و غم آنها را دیده و بارها و بارها فراز و فرودهای بسیاری را در سرگذشت مردم ما به تماشا نشسته است. اما همین درخت با تمام این عمر کهن خود تنها بخشی از تاریخ مردم ما بوده ، مردمی که از عمیق ترین اعماق تاریخ سهم عمده ای در تمدن انسانی داشته اند و هنوز مشخص نیست که تاریخ این مردم دقیقا به چه زمانی بر می گردد. حال به تصویر این جرثومه فساد و حماقت معروف به ملا نصر الدین قوه قضاییه نگاه کنید:
 
ایشان اخیرا فرموده اند: " ما اول مسلمان هستیم و بعد ایرانی و ایران با اسلامیت درخشان شده است"
جناب ملانصرالدین شما که ریشه در اعراب دارید و مسلما ایرانی نیستید البته که اول مسلمان بوده اید و هنوز هم ایرانی نیستید. اما ما ایرانی هستیم و نیاکان ما هزاران سال قبل از هجوم اعراب وحشی تازه مسلمان ایرانی بودند و تمدنشان پیش از هجوم اعراب بسیار درخشان تر بود اگر خواستید و سوادش را داشتید می توانید به کتابهای تاریخی سری بزنید. ما ایرانی بودیم قبل از آنکه زرتشتی شویم ، مسلمان شویم و شیعه شویم. ایرانی بودیم و هرگز کسی ما را ایرانی نکرد اما زرتشتی شدیم ، به زور شمشمیر اعراب مسلمان شدیم و به زور شمشیر شاع اسماعیل صفوی شیعه شدیم اما همچنان ایرانی ماندیم و هنوز هم ایرانی هستیم و ایرانی خواهیم ماند. اگر ترک ، فارس ، لر ، کرد ، بلوچ و گیلک و هر قومیت دیگری داشته باشیم و دینمان زرتشتی ، یهودی ، مسیحی ، مسلمان سنی و شیعه و هر چیز دیگری باشد و یا حتی بی دین باشیم در یک چیز مشترکیم و آن هم ایرانی بودنمان است که همه به آن می بالیم و تا ابد افتخار خواهیم کرد. پدرانمان در این زمین کاشتند و برداشتند و روزی خود و خوانواده شان را از این خاک بدست آوردند و هر سلول از بدن ما از این خاک بوجود آمده و رشد نمو کرده است. ما و پدرانمان با خون خود از این خاک دفاع کرده ایم و باز هم اگر لازم باشد می کنیم.
اما شما همانطور که از لباستان آشکار است ایرانی نیستید. پدران ما از دسترنج خود به پدر شما خمس و ذکات دادند و روزهای سوگواری پای منبر روضه خوانی چدر شما و خود شما نشستند و با همان پول روضه خوانی شما و سایر براردانتان پرورش پیدا کردید. ما انقلاب کردیم و شما را از منبر روضه خوانی  به مصدر قدرت نشاندیم و امروز شما دست در خزانه این کشور دراز کرده اید و دیگر نیازی به خمس و ذکات و پول روضه خوانی ندارید اما همان مردمی که شمای روضه خوان گدا را به دولت رساندند می توانند از عرش عظمت به فرش ذلت بنشانند بدانید آن روز دیگر از نسل پدران ما دیگری کسی نیست که به شما خمس و ذکات و سهم امام بدهد و البته گوش جوانان نسل امروز هم چندان مایل به آواز روضه شما و امثال شما بدهکار نیست گوش آنها نوای موزیک غربی را خوش تر دارد پس باید کاسه گدایی تان را ببرید به همان عراقی که از آنجا آمده اید. آقای شیخ صادق گل هم برای مالیدن به دهان شما حیف است که از اموال ایران و ایرانی می خورید و می خواهید ایرانی بودن را کم ارزش جلوه دهید.
افتخار ایرانی بودن ارزشی است که در مغز فندقی شما و مصباح یزدی و همه همپالگی هایتان نمی گنجد.

۱۳۹۲ فروردین ۳۰, جمعه




زیردریایی هسته ای ما !

حتما در خبرها شنیده اید که مسئولین اظهار فضل کرده اند که ما برای زیردریایی های هسته ای در آینده به اورانیوم با غنای بالای 60 درصد نیاز داریم و فرماندهان نیروی دریایی ارتش هم اعلام آمادگی کرده اند برای ساخت زیردریایی هسته ای ! ابتدا اجازه بدهید به جنبه جوک این قضیه بپردازیم و بعد کمی جدی این موضوع را بررسی کنیم:
ابتدا اجازه بدهید تکنولوژی ساخت زیردریایی های فعلی مان را ببینیم :
زیدریایی کوچکی سبز رنگی که در عکس می بینید با نام ریدریایی های غدیر در واقع با انتقال تکنولوژی کره شمالی از زیردیایی Yono کپی شده اند و البته تا حدی نیز ارتقاء یافته اند تصویر آبی رنگ در واقع همان مدل اصلی کره شمالی است. همانطور که می بینید این زیردریایی های کوچک که به زور چند نفر را به تعداد انگشتان یک دست می توانند حمل کنند حتی بدون کمک تکنولوژی عقب افتاده کره شمالی قادر به تولید نیستند. 
حال ببینیم که یک زیردریایی هسته ای واقعی چه شکلی و به چه اندازه است:
البته بنده نمی خواهم وارد جزئیات فنی زیردریایی های هسته ای بشوم ولی همین قدر کافی است که بدانیم تعداد انگشت شماری از کشورهای دنیا که اغلب کشورهای ابرقدرت جهان هستند قادر به تولید چنین جنگ افزارهایی هستند و حتی هند که از لحاظ علمی و سطح فن آوری قابل مقایسه با ایران نیست قادر به انجام چنین کاری نیست و زیردریایی هسته ای هند در واقع به صورت دست دوم از روسیه خریده شده اند.
البته حلبی سازان وزارت دفاع به خوبی می دانند که ساخت زیردریایی هسته ای مانند ساخت یک ماکت قراضه جنگنده خیالی قادر313 نیست و حتی ساخت ماکت یک زیردریایی هسته ای هم فراتر از توانایی حلبی سازان ماست اما اگر می خواهید ذهن مردم کم مطالعه و زود باور ما را برای غنی سازی های با درصد بالا آماده کنید لازم است بگویم احتیاجی به این زمینه سازی ها نیست هرکاری که دلتان بخواهد می توانید انجام دهید برای مردم گرسنه ما فرقی نمی کند البته آسته بروید و آهسته بیایید کهاگر گربه خبر دار شود بد جوری شاختان می زند فکر نکنید همان کاری که کره شمالی انجام داد ما هم می توانیم انجام دهیم این بازی خیلی گران تمام خواهد شد شاید به قیمت سوراخ موش یکی خدات تومان!
 

۱۳۹۲ فروردین ۲۱, چهارشنبه

ژنرالهای ما و ژنرالهای آنها

تو این پست می خواهم شباهتهای ژنرالهای ما و ژنرالهای برادران کره ای مان را بیان کنم و اگرچه این مطلب به طنز شبیه است اما باور بفرمایید قصد من شوخی و خنده نیست و اگر هم باعت خنده و شادی شما شد خوب صد البته چه بهتر. 



همانطور که در تصاویر می بننید قایفه هیچکدام از این ژنرالهای دوست و برادر به نظامی های واقعی نمی خورد این اولین شباهت آنها است. دومین شباهتشان از عکسها قابل مشاهده نیست و آن چیزی نیست جز دهان گشادشان که حرفهای بزرگ تر از توانایی هایشان از آن خارج می شود عرضه بالا نگهداشتن تمبانشان را ندارند و دائما تمام دنیا را تهدید می کنند و به وقتش با شنیدن صدای اولین گلوله دنبال سوراخ موش می گردند. مورد بعدی شکمهای برآمده شان است که نشانگر این حقیقت است که علیرغم گرسنگی هموطنانشان این آقایان حسابی سیر هستند. شباهت دیگر این است که علیرغم اینکه در هیچ جبهه جنگ واقعی هیچگونه افتخاری کسب نکرده اند یونفرمهایشان پر است از نشانهای حلبی که تحت عنوانهای مختلف به خودشان آویزان کرده اند که اگر روی قاطر آن همه مدال و نشان را بگذارند حیوان بیچاره قادر به حملش نیست. شباهت دیگرشان مهارت شدیدشان در تملق و چاپلوسی برای رهبرانشان است چیزی بر زبان نمی آورند جز آنکه موجبات رضایت رهبر را فراهم آورند تا از این طریق تکه حلبی دیگر به خنزلهایی که به لباسشان چسبیده اضافه شود و یا تکه استخوانی برای خوب دم تکان دادن برایشان پرتاب شود.
خلاصه امید وارم تهدیدهای توخالی این ژنرالهای حلبی مثل کاسه سرشان تهی باشد و شری برای مردم خوشان و سایر مردم اطافشان ایجاد نکنند.
راستی آقا زاده های ما هم شبیه آقازاده های آنها هستند می گویید نه نگاه کنید:



















۱۳۹۲ فروردین ۱۹, دوشنبه

سربازان گمنام امام زمان

حتما مانند بسیلری از ایرانی ها این اصطلاح به ظاهر زیبا اما در باطن بسیار شنیع را بارها شدنیده اید اما آیا تاکنون عمیقا هم به آن فکر کرده اید؟ امام زمان چه احتیاجی به سرباز دارد آن هم از نوع گمنامش؟ اصلا چه زمان ایشان این اراذل را به سربازی خود برگزیده اند؟ آدم کش رذلی مثل اکبر خوش کوش که تا گردن غرق در فساد مالی و آدم کشی است چه ربطی به یک امام معصوم می تواند داشته باشد؟ آیا امامی که قرار است روزی ظهور کند و دنیا را پر از عدل و داد کند در رکابش چنین جانورهایی مثل اکبر خوش کوش جای دارند. البته این اکبر آدم کش تنها یکی از این سربازان گمنام امام زمان است که از بد حادثه تابلو شده و حالا دیگر چندان گمنام نیست البته می توان او را سرباز پدر گمنام اما زمان  مانند سایر همقطارانش لقب داد. خدایا ما را گرفتار چه کفتارهایی کرده ای.

۱۳۹۲ فروردین ۱۴, چهارشنبه

انرژی هسته ای حق مسلم کی؟

شاید چندی قبل در اخبار دیده یا خوانده باشید که امارات عربی متحده در ابوظبی فاز اول نیروگاه خورشیدی خود را که یکی از بزرگترین نیروگاههای خورشیدی جهان است با نام شمس یک با ظرفیت 100 مگاوات به بهرهبرداری رساند و قرار است فازهای بعدی آن شمس 2 و شمس 3 به زودی به بهره برداری برسند. خبر بسیار ساده است یک نیروگاه مفید با قیمت حدود 600 میلیون دلار ساخته شده و پس از تکمیل یک انرژی الکتریکی رایگان و عاری از آلودگی را برای اماراتی ها فراهم می کند در حالیکه سرمایه گذاری برای ساخت آن را دولت امارات پرداخت نکرده و سرمایه گذاران خصوصی داخلی و بین المللی تامین کرده اند. نیروگاه خورشیدی انرژی خود را از طبیعت به صورت رایگان دریافت می کند، نیازی به هیچ سوختی ندارد و هیچ آلاینده ای در محیط باقی نمی گذارد. 
حال به طرف دیگر این قضیه نگاه می کنیم:
یک نیروگاه هسته ای چهار دهه پیش تو سعه اش آغاز می شود و پس از انقلاب برای مدتی متوقف می شود و دوباره توسط روسها یعنی همانها که نیروگاه چرنوبیل را ساختند توسعه اش دوباره آغاز می شود. تا کنون میلیاردها دلار خرجش شده و هرگز بازده اقتصادی نخواهد داشت چرا که چندبن برابر قیمت واقعی اش برایش هزینه شده. همیشه به سوخت بسیار گران قیمت اورانیومی نیازمند است و رباله هسته ای اش برای دفن به تاسیسات جداگانه و هزینه ای سرسام آور نیاز دارد. اگر فاجعه برای نیروگاه و یا برای حمل زباله هایش رخ دهد که در طول تاریخ کوتاه انرژی هسته ای بارها اتفاق افتاده و آخرینش در ژاپن چندان از آن نگذشته، جان هزاران انسان را برای چند نسل به خطر خواهد انداخت. در ضمن به یاد داشته باشید که ذخایر اورانیوم در ایران بسیار محدود است و حتی در جهان نیز این منابع به گزارش آژانس بین المللی در کمتر از یک قرن به پایان خواهد رسید. 
خوب این طور که معلوم است مسئولین کشور ما برای تامین انرژی یک قماری را آغاز کردند که از پیش می دانستند شانسی برای برد در آن نیست. پر واضح است که کشوری که دارای دومین منابع گاز دنیاست و سومین یا چهارمین کشور دارای نفت خام است نیازی به انرژی گران قیمت و خطرناک هسته ای ندارد و اگر مسئلین ما نگران تامین انرژی برای کشور بودند می خواستند حق مسلم ما را تامین کنند به جای سرمایه گذاری چند ده میلیارد دلاری می توانستند صنعت نفت و گتز کشور را گسترش دهند تا حداقل کشورهای همسایه ما از مانبع مشترک چند برابر ما برداشت نکنند و سرمایه های ملی ما اینگونه حدر نرود ضمن آنکه اگر واقعا انرژی بیشتری اینز بود بیابانهای سوزان و گسترده کشور ما پتانسیل آن را دارد تا چند برابر انرژی الکتریکی مورد نیاز ما را تامین کنند و این جدای از پتانسیلهای موجود در انرژی باد و امواج دریا است که به راحتی انرژی پاک و ارزان قیمت را برای ما فراهم می کنند. حال یک سؤال، آیا مسئولین و متخصصان کشور ما از این حقایق آگاه نیستند؟ 
ساده انگاری است اگر بگوییم آنها نمی دانند آنها بهتر از همه ما این حقایق را می دانند فقط مردم ناآگاه ما هستند که بدون هیچ مطالعه ای صدایشان را می اندازند در گلویشان و می گویند انرژی هسته ای حق مسلم ماست در حالیکه حق مسلم ما بهداشت، آسایش، غذا، تحصیل و بسیاری چیزهای دیگر است که فهرست کردن آنها به یک کتابچه نیاز دارد. پس این حق مسلم چیست؟ و از آن کیست؟ فقط یک جواب برای این سؤال است آنها به دنبال یک اسباب بازی گران قیمت همانند آنچه دوستان کره شمالی شان دارند هستند یک بمب اتمی بی ارزش که نتوانست کاری برای شوروی کمونیستی بکند و برای هیچ کس هیچ فاید های نوخواهد داشت اما برای ما تاکنون بهای گزافی داشته است و اگر ادامه یابد بهایی باید برایش پرداخت که همه آنچه تاکنون پرداخته ایم هیچ است.
 

۱۳۹۲ فروردین ۱۲, دوشنبه

قبل از قانون ، بعد از قانون

بعد از مدتی تاخیر به دلیل ماموریت کاری که داشتم و همینطور دید و بازدیدهای نوروزی بالاخره فرصتی به دست آمد تا سری به این وبلاگ بزنم و نوشتاری تازه به آن اضافه کنم امیدوارم بتوانم وقت بیشتری برای به اشتراک گذاشتن مطالبم در اینجا داشته باشم. 
شاید برای شما که عبارت فوق را می خوانید این عبارت کمی عجیب و مسخره باشد اما برای اعضای سپاه پاسداران این نیم جمله بسیار پر معنی و برای خیلی از آنها این شنیدن آن موجب خشم و بغضی فروخفته می شود در حالی که برای گروهی دیگر باعث نشاط و شادمانی است. حال اجازه دهید این را برایتان شرح بدهم. قانون در این عبارت به معنی قانون استخدامی سپاه است که از اسفند 1369 قابلیت اجرایی پیدا کرد و بر اساس این قانون نیروهای سپاه به دو گروه افرادی که قبل از تصویب این قانون به استخدام رسمی سپاه در آمده اند و نیروهایی که بعد از این تاریخ استخدام شده اند تقسیم می شوند. تا اینجای قضیه ظاهرا مشکلی نیست اما در واقع این قضیه که قانون استخدامی سپاه تبدیل به ابزاری برای نیروهای قدیمی تر برای بهره برداری از همه مواهب و امتیازات شده است و نیروهای جدیدتر از همه امتیازات محروم شده اند و تنها همه بارهای کاری بدون امتیاز قابل توجهی به دوش آنها افتاده است. این قانون تبعیض آمیز همانند قانون آپارتاید در آفریقای جنوبی است. یک سد محکم در برابر بهره برادری از امتیازات سازمانی عادی برای هر کارمند که نیروهای جدید با آن مواجه هستند و در باغ سبز برای استفاده نیروهای قدیمی که اکثرا دارای تحصیلات و تخصص نظامی هم نیستند و فقط نور چشمی های بی مصرف برای سازمان بی در و پیکری به نام سپاه پاسدارن. خوب خواننده گرامی پس می بینید که فقط شما نیستید که توسط مافیای قدرت و ثروت فرماندهان سپاه استثمار شده اید بلکه بسیاری از نیروهای سپاه خود قربانی این سیستم غیر شفاف و پر از فساد اداری و سیستماتیک هستند و آنها بسیار ناراضی تر از شما هستند اما چه می توانند بکنند؟


۱۳۹۱ اسفند ۷, دوشنبه

آمیزه ای از همه چیز و هیچ چیز!

علت اینکه نام این وبلاگ را معمای سپاه پاسداران گذاشتم این است که در واقع سپاه پاسداران آمیزه ای ناهمگون از همه چیز از و در نهایت به هیچ ختم می شود. آین سازمان نظامی ، سیاسی، اقتصادی ، مافیایی و غیره مجموعه از جمع اضدادی است که برای همه حتی بانیان اولیه و گردانندگان فعلی اش به صورت یک معما و کلاف سردرگم است و به جرات می توانم بگویم هیچ کس نمی تواند تعریف درستی از این شتر گاو پلنگ ارائه کند و دقیقا بگوید که این سازمان چیست؟ دز سپاه می توانید انسانهای بسیار شریف و به معنای واقعی انسان بیابید که خودشان هم نمی دانند برای چه به عضویت در این نهاد عجیب و غریب درآمده اند و برای چه مانده اند و از طرف دیگر آدمهایی را می بینید که از انسان بودن فقط ظاهر آن را دارند و هر خوی کثیف که بتوانید در یک فرد تصور کنید در آنها وجود دارد. آدمهایی را می یابید که بسیار باهوش و تحصیل کرده هستند و از این که میان مشتی عامی زبان نفهم به معنی واقعی کار می کنند شدیدا در عذاب هستند و از سوی دیگر گروه بسیاری هستند که نه تنها عامی و بی سواد هستند بلکه از نعمت شعور و فهم کاملا بی بهره هستند گوسفنوار هر چه برایشان تععین کنند دنبال می کنند البته باید خاطر نشان کرد که تحصیل کرده های با شعوری هم هستند که برای منافع کلان خود را به گوسفندی زده اند و راه خودشان را دنبال می کنند. 
وطن پرستانی هستند که در جنگ رشادتها کرده اند و بی توقع هنوز به وطن عشق می ورزند و از سوی دیگر کسانی که نه تنها علاقه ای به این آب و خاک ندارند که چه بسا به بهایی ناچیز وطن فروشی می کنند. مذهبیونی را می توانید بیابید که ذره ای از راه دین دور نمی شوند و هر چه فرمان خدا و رسول وائمه باشد به جان دل انجام می دهند و دین فروشانی را می یابید که دین دکانی است برای منافع بی حد و حساب و رانت خواری. 
بله همه چیز هست و هیچ نیست و منظورم از اینکه می گویم هیچ نیست آن است که آنچه که باید می بود و قرار بود که باشد نیست.
حال شاید در ذهنتان این سوال ایجاد شود که چرا آن دسته که می فهمند و از باقی ماندن در این مجموعه در عذاب هستند از این سیستم خارج نمی شوند؟ جواب اینکه سپاه پاسدارن همانند یک شیر یکطرفه است به آسانی می توانید وارد شوید ولی راه خروجی وجود ندارد جز آنکه به شما اجازه خروج بدهند که البته این از موارد بسیار نادر خواهد بود. سپاه پاسداران مثل شبکه های مافایی است وارد می شوید ولی خروج شما با مرگ است یا آنکه بیرونتان کنند. دوستی داشتم که طاقتش تمام شد و خواست استعفا دهد به کارگزینی مراجعه کرد تا فرم استعفای خود را پر کند. مسئول کارگزینی به او گفت اول باید به دفتر نمایندگی ولی فقیه بروی و موافقت آنها را بیاوری بعد می توانی مراحل بعدی را ادامه دهی. دوست من به دفتر نماینده ولی فقیه که یک معمم است رفت و پس از شرح حال، حاج آقا فرمودند بسیار خوب در درخواستت بنویس که مایل نیستی دیگر سرباز امام زمان باشی و در رکاب ولی فقیه باشی و همچنین دیگر ملتزم به ولایت فقیه نیستی و غیره ... 
دوست من تازه فهمید اوضاع از چه قرار است و گفت: " حاج آقا من آمدم استعفای خودم را به دلیل مشکلات شخصی ارائه کنم نیامدم که به دست خودم حکم مرگ خودم را بنویسم و امضاء کنم!"
سوال دیگری که ممکن است به ذهن شما خواننده گرامی بیاید آن است که چرا آنهایی که انسانهای با شرفی هستند هیچ اقدامی نمی کنند و جلوی گروه فاسد و ظالم را نمی گیرند و چرا مثلا با آنکه دلشان با مردم و مصالح کشور است ساکت هستند و به مردم نمی پیوندند؟
جواب شما این است که:
اولا گروهی که انسانهای با شرف و از طبقه مردم هستند در مقایسه با شارلاتانهای سپاه در موقعیت بسیار ضعیفی هستند و از امکان انجام هیچ هیچ کار موثری برخوردار نیستند. این گروه افراد در پستهای سازمانی بسیار پایین هستند و هرگز به آنها مسئولیتی یا جایگاه فرماندهی داده نمی شود.
دوم آنکه در سپاه به ازای هر چند نفر یک جاسوس حفاظت اطلاعات و جاسوس نماینده ولی فقیه و همچنین جاسوس معاونت نیروی انسانی( پرسنلی) وجود دارد و کوچکترین حرکتی یا صدای اعتراضی در نطفه خفه می شود.
سوم سپاهیان در بین دو مرگ قرار دارند اگر زمانی جنگی یا انقلابی رخ دهد اگر فرامین فرماندهان خود را اجرا نکنند بی تردید کشته می شوند به صورتهای مختلف ( مثالش را بارها در خوراندن شربت شهادت طی مانورها یا سقوط هواپیما یا تصادفات رانندگی و غیره دیده ایم) و اگر هم بخواهند به طرف مردم بروند و یا خود را تسلیم کنند باز هم جایی برایشان نیست و احتمال کشته شدن برایشان وجود دارد، هم وطن آیا شما جایی برای پیوستن این فرزندان کشور به آغوش ملت در نظر گرفته اید؟
در نهایت آنکه طبقه میانی و طبقه پایین سپاه به شدت از مشکلات اقتصادی رنج می برند  و همیشه در برابر خانواده شان شرمسار هستند اگر حرف من را باور ندارید آخر ماه به بانک سپه و یا صندوق انصار که حقوق سپاهیان را پرداخت می کنند سری بزنید و ببیننید چگونه این افراد برای چند شاهی پول بی ارزش التماس می کنند و چطور با سیلی صورت خود را سرخ نگه می دارند بسیاری از آنها با مسافر کشی و کارگری ساده بعد از وقت اداری کمک خرجی اندکی را کسب می کنند که تازه اگر حفاظت اطلاعات بویی از شغل دومشان ببرد دمار از روزگارشان در می آورد. 
آری هم وطن حقایق بسیاری هست که اگر عمری باشد در این دفتری که گشود ه ام به تدریج خواهم آورد تا این هیولای فرانکشتاین جمهوری اسلامی را بهتر و بهتر بشناسید.

۱۳۹۱ بهمن ۲۰, جمعه

برگ اول

شاید عنوان این وبلاگ کمی غیر معمول باشد و از همه مهمتر پشت این وبلاگ چه کسی است؟ خوب در این پست سعی می کنم به هر دو سئوال کوتاه و مختصر جواب دهم.
اول اینکه چه کسی صاحب این وبلاگ است؟
اسم من مجید و شهرتم البته فرهادی نیست چون هرگونه فعالیت اینترنتی برای اعضای سپاه ممنوع است پس همین اسم واقعی اما معذورم از ارائه نام خانوادگی ام چرا که نمی خواهم این اولین و آخرین پست این وبلاگ باشد. البته من از اعضای قدیمی سپاه نیستم و پس از دبیرستان و قبولی در رشته مهندسی مکانیک در دانشگاه امام حسین به عضویت رسمی سپاه در آمدم و بنا به تخصصم در نیروهای دریایی ، هوایی و ستاد مشترک سپاه خدمت کرده ام و هم اکنون هم برای یکی از شرکتهای تابعه سپاه در خارج از کشور خدمت می کنم و البته بیشتر از این نمی توانم وارد جزئیات شوم چرا که فایده ای برای اهداف این وبلاگ ندارد. 
ثانیا در این وبلاگ چه چیزهایی منتشر خواهد شد و هدف از انتشار این وبلاگ چیست؟
بنده خوشبختانه از سربازان گمنام بدنام امام زمان نیستم و ربطی هم به سربازان سایبری امام زمان اعم از ایرانی ، روسی یا چینی اش ندارم. از خانواده ای نسبتا مذهبی هستم و هیچ یک از اعضای خانواده و خودم انقلابی دو آتیشه هم نبودیم و نیستیم. فقط یک ایرانی معمولی که عضویت در سپاه برایش یک شغل بوده و هست و مسلما یک فرد سیاسی هم نیستم و نخواهم بود. اما چرا این وبلاگ را ایجاد کردم دلیلش به همین معما بودن سپاه باز می گردد. سازمانی که برای حفاظت از انقلاب و کشور به وجود آمد ، در جنگ فداکاری های بسیار کرد و پس از جنگ به تدریج تبدیل به یک چوب دو سر نجس شده است. معمایی که برای بسیاری از مردم داخل و خارج از کشور ، دوستان و دشمنان و حتی بسیاری از اعضای رسمی آن ناشناخته است و هر کس با توجه به چیزهایی که از ظاهر سپاه می بیند آن را به گونه ای توصیف می کند. دقیقا مثل همان داستان فیل مولانا در یک اطاق تاریک!!
هدف من آن است که به عنوان یک انسان بی طرف سپاه پاسداران را به خوانندگان این وبلاگ معرفی کنم و به این ترتیب دریچه ای برای گفتمان با اعضای سپاه و همچننین خوانندگان غیر عضو سپاه اعم از موافق و مخالف باز شود. در این وبلاگ هیچگاه خود بنده در هیچ موردی قضاوت نخواهم کرد و فقط حقایق را اطلاع رسانی می کنم و خوانندگان آزادند نظر خود را هر چه که هست اینجا به اشتراک بگذارند و هیچ نظری حذف نخواهد شد و نظرات هر کس بیانگر شخصیت و دیدگاه خود اوست.
امیدوارم این وبلاگ برای بازدیدکنندگان مفید واقع شود.