۱۳۹۲ خرداد ۸, چهارشنبه

بهار عربی ، بهار ایرانی دو سراب خاورمیانه

بخش اول

تحولات چند سال اخیر در کشورهای خاورمیانه و چیزی که به نام بهار عربی در جهان و "بیداری اسلامی " در ایران معروف شده باعث شد تا طی یک سلسله مقالات تحلیلی وضعیت را از دیدگاه خودم بررسی کنم و البته واضح است که این مطالب چیزهای ناقصی است که از ذهن بنده کوچک تراوش کرده و می تواند درست یا نادرست باشند و شما عزیزان می توانید با اظهار نظرات خودتان به راهنمایی و تکمیل آنها کمک کنید. 
پیش از اینکه بحث را آغاز کنم به چند تصویر در رابطه با قدرتهای استعماری قرن نوزدهم و شباهت عملکرد آنها در قرن بیست و یکم توجه کنید:



یکی از سیاستهای بلند مدت استعماری در رابطه با مردم خاورمیانه را می توان در این جمله خلاصه کرد که البته بسیاری از شما ممکن است قبلا شنیده باشید:
" برای آنکه بر خاورمیانه مسلط باشید عربها را سیر و ایرانی ها را گرسنه نگه دارید"
مشابه جمله فوق وصیت آقا محمد خان قاجار به جانشینانش از که می گوید : " برای بقای سلطنت خود مردم را گرسنه و بی سواد نگه دارید "
این سایست ها ریشه در طبیعت ایرنی ها و عربها دارد. عربها مردمی ساده و بیابانی و خواهان خوشگذرانی و راحت طلبی هستند و بنا براین تا زمانیکه عیششان تکمیل باشد راحت سر جایشان می نشینند و کاری هم به سیاست و علم و مسائل اقتصادی و اجتماعی ندارد و همانند طبیعت بیابان صاف و ساده هستند. اما در برابر عربها ایرانی ها مردمی پیچیده هستند و در طول تاریخ مردمی بودند اهل علم ، فلسفه ، تفکر و زمانیکه مشکلات ساده معیشتی نداشته باشند خواهان رشد و تعالی در تمام زمینه ها هستند یا به زبان ساده تر وقتی شکمشان سیر باشد بعد به فکر حقوق اجتماعی ، آزادی سیاسی ، رشد فرهنگی و هنری و علمی می افتند و دیگر به زندگی ساده رورمره دلخوش و قانع نخواهند بود و در واقع این همان شاه کلیدی است که حکومت شاهان نا لایق و فاسد قاجار را برای دو قرن تضمین کرد چرا که فقر و بی سوادی به صورت نهادینه به مردم تحمیل می شد و در عین حال همان عاملی است که حکومت محمد رضا شاه پهلوی را از بنیان کند. در واقع نسل پدران ما که شکمهایشان سیر شده بود و با بورسیه های دولتی در بهترین دانشگاههای اروپا و آمریکا تحصیل کرده بودند خواهان حقوق اجتماعی و آزادی های سیاسی شدند و آن کردند که می بینیم و ما را به دوره ای سیاه تر از دوران قاجار و به چند قرن عقب تر پرتاب کردند و حالا قشر معمم که در از زمان صفویان و به خصوص در زمان قاجار شریک قدرت شاهان قجری بودند وصیت آقا محمد خان را با جان و دل اجرا می کنند و هر چه مردم فقیر تر و گرسنه تر و در عین حال خرافه پرست و نادان باشند این حاکمان نالایق و فاسد هم به این حکمرانی سیاه ادامه خواهند داد و چیزی باعث تکان دادنشان از اریکه قدرت نخواهد شد. 
شاید شندیدن این صحبتها از یک پاسدار کمی عجیب و غیر قابل باور باشد اما حقیقت آن است که پاسدارن هم فرزندان همین مردم و از همه مهمتر ایرانی هستند. سپاه تشکیل شد تا حافظ مردم و کشور باشد اما اینکه گروهی قاجاقچی این سازمان را تبدیل به یک مافیای فاسد کرده اند دلیل بر آن نیست که همه از یک قماش هستند. واقعیت این است که نود درصد از همین فرزندان سپاهی شما تحت فقر و فشار زندگی می کنند حتما شما در بین اقوام و نزدیکانتان بسیاری از همین فرزندان ایران را که با سیلی صودتشان را سرخ نگه داشته اند می شناسید و می دانید که آنها حتی از شما در فشار بیشتری قرار دارند و جاسوسان حفاظت اطلاعات سپاه تسمه از گرده هایشان کشیده اند. شما مردم حد اقل می توانید حرف و اعتراض خود را اگر فرصتی باشد به نمایش بگذارید ولی یک سپاهی حتی حرف هم نمی تواند بزند و کوچکترین اعتراضی از یک پاسدار شدیدترین تنبیه را در بر خواهد داشت. 
در قسمتهای بعدی بیشتر به تحلیل مسائل خاورمیانه خواهم پرداخت.


۱۳۹۲ خرداد ۲, پنجشنبه

قطار بی ترمز نظام و مخمصه سپاه

همانطور که چند سال پیش آق محمود فرمودند قطار نظام با سرعت و بدون ترمز پیش می رود ولی حقیقت این است که این قطار ظاهرا کلاچ ، دنده و فرمان که ندارد هیچ راننده ای هم درونش نیست و مسافرانش که همان مردم باشند همانند تصویر زیر درحال تماشا هستند که چطور این قطار با سرعت به ته دره در حال سقوط است. 
 کنترل قطار نظام از بدو انقلاب بدست نا اهلان و ناآگاهان افتاد و هر روز این قطار را به سمت مسیرهای غلط اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی پیش بردند تا آنکه سرانجام فرماندهی این قطار به دست دیوانه ای خودشیفته یعنی آق محمود افتاد و در این مدت هم سرداران و فرماندهان دزد و رانت خوار سپاه  از فرصتهایی که این رئیس جمهور محجور در اختیارشان گذاشت  نهایت استفاده را بردند. حال این قطار به آخر خط بسیار نزدیک شده و دارند فرمانده مجنونش را با لگد از آن به بیرون پرتاب می کنند اما عواقب دیوانه بازیها و شلنگ و تخته انداختنهای آق محمود تازه شروع خواهد شد و فرماندهان و سرداران سپاه که در این مدت شریک دزد و رفیق قافله بودند با چالشهای زیر مواجه هستند:
  • رابطه با رئیس جمهور آینده: رئیس جمهور بعدی مسلما با دخالت سپاه به دفتر ریاست جمهوری خواهد رفت و از همان ابتدا وامدار سپاه و یا به قول قدیمی ها نوچه سپاه خواهد بود. در واقع در طی دهه اخیر سپاه چنان در ارکان قدرت ، اقتصاد و سیاست کشور ریشه دوانده که هیچ کس توان مقابله و مخالفت با سپاه را در خود نخواهد داشت.
  • رابطه با رهبر آینده: مسلما هیچ کس عمر جاوید ندارد و با مشکلات سلامت رهبر شایع است که حتی خود ایشان به دنبال جانشینش است و برخی افراد نیز خود را از همین حالا برای تصاحب کرسی رهبری آماده کرده اند. از آنجاییکه رهبر فرمانده کل قوا است سپاه بین دو لبه تیغ یک قیچی است که می تواند آن را تکه تکه و ذلیل کند همانند همین ارتش بی خاصیتی که امروز می بینیم چرا که قیچی انقلاب سی و چهار سال پیش ارتش را تکه تکه کرد و شد بی خاصیت! حال در این موقعیت یا باید سپاه رهبر آینده را همانند رئیس جمهور در کنترل خود درآورده و وامدار آن باشد و یا این اینکه زیر یوغ قدرت رهبر آینده قرار بگیرد.
  • چالش هسته ای با جامعه جهانی: سپاه به شدت به دنبال دستیابی به سلاح هسته ای است و این امر را شیشه حیات خود می داند و در این راه حتی رهبر و رئیس جمهور را تحت فشار و تاثیر قرار می دهد. حال اگر سپاه بتواند با این بازی مذاکرات همچنان دنیا را بازی بدهد و وقت بخرد می توان گفت اساس قدرتش را تثبیت خواهد کرد همانند مدل کره شمالی که غربی ها را سالها بازی داد و به سلاخ هسته ای دست یافت و حالا دنیا کره شمالی هسته ای را پذیرفته است اما یک احتمال دیگر وجود دارد و آن این است که آیا غرب و دنیا  اشتباهش را تکرار خواهد کرد و اجازه خواهد داد مدل کره شمالی تکرار شود؟ احتمال این گول خوردن غرب بسیار پایین است و اگر سپاه ساخت اسباب بازی هسته ای اش را ادامه دهد آن وقت مدل عراق و چوبه دار مدل صدام حسین در انتظار سرداران گردن کلفت سپاه خواهد بود.
  • رابطه با مردم: ظلم و ستم روا داشته شده به مردم و فشار اقتصادی کمرشکن در حال حاضر از مردم ایران ملتی بی تفاوت و تو سری خور به وجود آورده که در برابر هر فشار و ناملایمتی که روزانه به آنها تحمیل می شود هر روز ذلیل تر می شوند و ظاهرا از سیلی و شلاق خوردن لذت می برند و از نظر جلادان سپاه مسلما این مردم ضعیف و ذلیل هرگز عرضه آنکه مدل قذافی را برای ستمگران فعلی ایجاد کنند ندارد. اما باید دانست که اگر یک ملتی ذلیل و ضعیف شد و به تحمل ستم عادت کرد آن وقت در برابر دشمن خارجی هم کوچکترین مقاومتی نخواهد کرد و نمونه های چنین وضعیتی در تاریخ ایران بسیار است و دیگر آنکه تحمل ظلم و ستم هم در نهایت حدی دارد و مردمی که دیگر هیچ چیزی برای از دست دادن ندارند از هر سلاحی و از هر تهدیدی خطرناکتر خواهند بود و نمونه اش همیم مردم سوریه هستند که برایشان دیگر هیچ جیز جز انتقام گرفتن مهم نیست و مرگ برایشان دیگر ترسناک نیست آقایان سردارن سپاهی به خود بیایید که شکم گرسنه ایمان هم سرش نمی شود هر چند می دانم شما بسیار ابله تر و احمق تر از آن هستید که نصیحتی ساده نظیر این شما را به خود آورد.
به امید اینکه این قطار خارج از کنترل به شکلی قبل از سقوط مرگبار به دره متوقف شود و سرنشینانش چه خوب و چه بد جان سالم به در ببرند چرا که همه ما چه خوب و چه بد ایرانی هستیم و با هم برادریم. این آرزو بعید نیست چرا که ژنرالهای احمق برمه (میانمار) به خود آمدند و قطار در حال سقوط را بدون خونریزی و خشونت  متوقف کردند پس هرگز گمان نکنید برای ما نیز این آرزو بعید است.

۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۹, پنجشنبه

لوطی و عنترش

تو نمایشهای خیابانی قدیم چیزی بود به نام لوطی و عنتر که حیوان بیچاره به صدای تنبک لوطی می رقصید و پشتک و ملق می زد و سر انجام هم به اشاره لوطی جای دوست و دشمن را نشان می داد. 
حالا این شده داستان نامزدهای انتخاباتی این دوره هر کدام می خواهند نشان دهند بهتر می توانند ملق بزنند و جای دوست و دشمن را نشان بدهند و این بی وجود ها کاملا فراموش کرده اند که رئیس جمهمور یعنی خادم مردم یعنی نماینده مردم نه اینکه دهان گشادشان را باز کنند و تملق کنند که ما بهتر می توانیم برای مقام معظم رهبری ملق بزنیم، ما هماهنگ ترین کابینه را با رهبر ایجاد می کنیم و یا اینکه ما اگر آقا نظرشان باشد نامزد انتخابات می شویم. حیف نان های عزیز برای به قدرت رسیدن از جیب مقام رهبری خرج نکنید. بگویید چقدر عرضه خدمت دارید اگر واقعا قصدتان خدمت است چه آنکه سابقه اکثرتان در دله دزدی چیزی کم ندارد. اینقدر همه چیز را به دوش رهبر نیاندازید منتظر نباشید به اشاره ایشان رئیس جمهور شوید که اگر اینطور باشد ول معطلید آقا یک رای دارند و نظرشان را هم علنی نمی کنند پس حرف زیادی موقوف!
یک فرمانده ای داشتم هر غلطی که می خواست بکند یا تصمیم بگیرد دست به تلفن می برد و از فرمانده بالاتر از خودش کسب تکلیف می کرد سر آخر یک روز فرمانده اش ضمن صدور فرمان عزلش گفت :" آخه بی وجود اگر قرار بود به جای تو من تصمیم بگیرم و برای هر کاری من دستور بدهم پس توی الدنگ را برای چه آنجا گذاشتم !" خلاصه آقایان کاری نکنید که مقام رهبری هم یک چنین اشارتی به شما بی وجودها  بکنند آبروی نداشته تان را حفظ کنید.

۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۳, جمعه

افتخارم این است که ایرانی ام

پیش از هر چیز ابتدا به این دو تصویر نگاه کنید: 
File:Cypress of Abarqu.JPG

تصویر اول سرو ابرکوه است و دوم موقعیت شهر ابرکوه در نقشه ایران. سرو کهنسال ابرکوه بیش از 4000 سال عمر دارد و برخی کاشت آن را به زرتشت پیامبر خردمند ایرانی نسبت می دهند. اگر به موقعیت ابرکوه در نزدیکی یزد توجه کنیم در می یابیم که این مکان تقریبا در مرکز ایران قرار گرفته است. گویا این درخت که ریشه در تاریخ کهن سرزمین ما دارد در قلب ایران کاشته شده است. این درخت روزگار اقتدار و درخشش تمدن ایران را در زمان هخامنشی ، پارتیان و ساسانیان دیده است. شاهد حمله اسکندر گجستک ، هجوم اعراب وحشی به سرزمینمان به بهانه گسترش دینشان اما به هدف واقعی تاراج ثروت ما و به اسارت گرفتن مادران ، خواهران و دخترانمان بوده است. بر شاخه های این یادگار تاریخمان غبار سم اسبان مغولها و تیمور لنگ نشست و بار دیگر باران استقامت مردمانمان این غبار آغشته به خون را از سیمای این درخت راست قامت شست و پاک نمود. این درخت شاهد دلارویهای مردان و زنان این مرز و بوم بوده ، روزهای شادی و غم آنها را دیده و بارها و بارها فراز و فرودهای بسیاری را در سرگذشت مردم ما به تماشا نشسته است. اما همین درخت با تمام این عمر کهن خود تنها بخشی از تاریخ مردم ما بوده ، مردمی که از عمیق ترین اعماق تاریخ سهم عمده ای در تمدن انسانی داشته اند و هنوز مشخص نیست که تاریخ این مردم دقیقا به چه زمانی بر می گردد. حال به تصویر این جرثومه فساد و حماقت معروف به ملا نصر الدین قوه قضاییه نگاه کنید:
 
ایشان اخیرا فرموده اند: " ما اول مسلمان هستیم و بعد ایرانی و ایران با اسلامیت درخشان شده است"
جناب ملانصرالدین شما که ریشه در اعراب دارید و مسلما ایرانی نیستید البته که اول مسلمان بوده اید و هنوز هم ایرانی نیستید. اما ما ایرانی هستیم و نیاکان ما هزاران سال قبل از هجوم اعراب وحشی تازه مسلمان ایرانی بودند و تمدنشان پیش از هجوم اعراب بسیار درخشان تر بود اگر خواستید و سوادش را داشتید می توانید به کتابهای تاریخی سری بزنید. ما ایرانی بودیم قبل از آنکه زرتشتی شویم ، مسلمان شویم و شیعه شویم. ایرانی بودیم و هرگز کسی ما را ایرانی نکرد اما زرتشتی شدیم ، به زور شمشمیر اعراب مسلمان شدیم و به زور شمشیر شاع اسماعیل صفوی شیعه شدیم اما همچنان ایرانی ماندیم و هنوز هم ایرانی هستیم و ایرانی خواهیم ماند. اگر ترک ، فارس ، لر ، کرد ، بلوچ و گیلک و هر قومیت دیگری داشته باشیم و دینمان زرتشتی ، یهودی ، مسیحی ، مسلمان سنی و شیعه و هر چیز دیگری باشد و یا حتی بی دین باشیم در یک چیز مشترکیم و آن هم ایرانی بودنمان است که همه به آن می بالیم و تا ابد افتخار خواهیم کرد. پدرانمان در این زمین کاشتند و برداشتند و روزی خود و خوانواده شان را از این خاک بدست آوردند و هر سلول از بدن ما از این خاک بوجود آمده و رشد نمو کرده است. ما و پدرانمان با خون خود از این خاک دفاع کرده ایم و باز هم اگر لازم باشد می کنیم.
اما شما همانطور که از لباستان آشکار است ایرانی نیستید. پدران ما از دسترنج خود به پدر شما خمس و ذکات دادند و روزهای سوگواری پای منبر روضه خوانی چدر شما و خود شما نشستند و با همان پول روضه خوانی شما و سایر براردانتان پرورش پیدا کردید. ما انقلاب کردیم و شما را از منبر روضه خوانی  به مصدر قدرت نشاندیم و امروز شما دست در خزانه این کشور دراز کرده اید و دیگر نیازی به خمس و ذکات و پول روضه خوانی ندارید اما همان مردمی که شمای روضه خوان گدا را به دولت رساندند می توانند از عرش عظمت به فرش ذلت بنشانند بدانید آن روز دیگر از نسل پدران ما دیگری کسی نیست که به شما خمس و ذکات و سهم امام بدهد و البته گوش جوانان نسل امروز هم چندان مایل به آواز روضه شما و امثال شما بدهکار نیست گوش آنها نوای موزیک غربی را خوش تر دارد پس باید کاسه گدایی تان را ببرید به همان عراقی که از آنجا آمده اید. آقای شیخ صادق گل هم برای مالیدن به دهان شما حیف است که از اموال ایران و ایرانی می خورید و می خواهید ایرانی بودن را کم ارزش جلوه دهید.
افتخار ایرانی بودن ارزشی است که در مغز فندقی شما و مصباح یزدی و همه همپالگی هایتان نمی گنجد.