۱۳۹۲ تیر ۱۸, سه‌شنبه

کوی دانشگاه تیر 78 و پاسداران


سالها بود که دلم می خواست آنچه در تیرماه 78 در بین پاسدارن گذشت و خودم هم در بین آنها بودم بگویم اما تردید داشتم که آیا بیان مشاهداتم سودمند است یا نه؟ به هر حال پس از این سالها و خصوصا آنچه این روزها در مصر و سوریه می گذرد فکر می کنم بیان خاطراتم ممکن است برای آینده سودمند باشد.
حادثه 18 تیر باعث شده که فرماندهان سپاه بسیار سراسیمه شوند و در واقع هیچ برنامه ای برای مقابله با دانشجویان و مردمی که به آنها پیوسته بودند نداشتند. فرماندهان سپاه در واقع تمام دانش اندک نظامی شان در یک جنگ تمام عیار با عراق بود و هرگز تجربه جنگ شهری نداشتند و و اقدام به بسیج همگانی نیروهایشان از سراسر کشور کرده بودند و اکثر نیروهای رسمی سپاه را به یک قبضه سلاح کلاشینکف با دو خشاب ( مجموعا 60 فشنگ) مجهز کرده بودند البته سلاح و مهمات به اندازه کافی در اختیار نبود تا همه نیروها را مسلح کنند. نیروها نیز بسیار شوک شده بودند و نمی دانستند که چرا باید با یک سلاح اتوماتیک و فشنگهای جنگی به خیابان به جنگ مردمی بروند که هیچ سلاحی ندارند. مردمی که در بین آنها اقوام ، دوستان ، همسایه ها و حتی هم کلاسی هایشان نیز وجود داشتند. تعداد زیادی از پاسدارن به خصوص نیروهای قدیمی تر و افرادی که اعتقادات مذهبی قوی تری داشتند تمرد کرده بودند و در بسیج عمومی شرکت نکردند و فرماندهان تهدید می کردند که آنها را به دادگاه نظامی خواهند فرستاد.
پاسداران در مساجد و پایگاهای سپاه در تهران اسکان داده شده بودند در حالیکه در چهره های بسیاری از آنها ترس و تردید وجود داشت. من هم به تازگی از دانشگاه امام حسین فارغ التحصیل شده بودم و به عنوان یک افسر جوان در واحد مهندسی قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء وارد خدمت شده بودم. من هم مانند بسیاری تنها از بیم اتهام تمرد و معرفی به دادگاه نظامی در آن آماده باش سراسری سپاه حاضر شده بودم و از ته دل دعا می کردم هرگز نیازی نباشد که به خیابانها بروم. با خودم عهد کرده بودم اگر کار به جایی بکشد که قرار باشد به روی مردم بی دفاع آتش بگشاییم به جمع مردم بپیوندم و لوله سلاحم را به طرف کسانی بگیرم که حاضر شده اند به مردم شلیک کنند و بعدها فهمیدم که این من نبودم که چنین خیالی داشتم و دیگرانی هم بودند که چنین قصدی داشتند و البته فرماندهان ما هم همین موضوع را پی برده بودند و به تدریج اسلحه ها جمع آوری کردند و بسیاری از نیروها را به چوب و چماق تجهیز کردند و به خیابان فرستادند و نیروهای مسلح به سلاح گرم را به عنوان ذخیره در همان محلهای اسکان نگه داشتند. در طی آن سه روز پرطلاطم ما خسته و افسرده فقط منتظر بودیم قائله به نحوی خاتمه پیدا کند و پای ما به ماجرا کشیده نشود و در همین مدت نیروهای پلیس و بسیج مشغول سرکوب دانشجوها و مردم بودند.
برای این نیروهای سپاه که تردید عمیقی داشتند و شکاف بین آنها هر ساعت عمیق تر می شد برنامه های سیاسی عقیدتی گذاشته می شد و آخوندهای گردن کلفتی مثل سید احمد خاتمی سخنران این گونه برنامه ها بودند. در یکی از همین سخنرانی ها برای تحریک پاسدارن به آدم کشی سید احمد خاتمی در بخشی از سخنرانی هیجانی و پرشور خودش چیزی به این مضمون گفت: " اینها همه ضد انقلاب و ضد اسلام هستند همه شان زا بکشید به هیچ کدام رحم نکنید، به پیر و جوان و زن و مردشان رحم نکنید. " صحبتها این گوریل زشت رو که به اینجا رسید یکی از پاسدارن به شهامتی وصف نشدنی که درسی برای همه به خصوص برای من بود ایستاد و گفت: " حاج آقا ما حرف شما را قبول کنیم یا اوامر نبی اکرم را که زمانی که اصحابش را برای جهاد می فرستاد به آنها سفارش می کرد درختان را قطع نکنند، به پیرها ، زنها و کودکان آسیبی نرسانند و کسانی را که سلاح در دست ندارند مورد حمله قرار ندهند. پیامبر خدا در برابر کفار چنین دستور دادند حال آنکه مردمی که در خیابانها هستند هم وطن من و مسلمان هستند چطور شما می گویی به پیر و زن و بچه و به هیچ کس رحم نکنیم؟"
جلسه به آشوب کشیده شد و به هه ریخت ، گوریل خاتمی دمش را روی کولش گذاشت و رفت.

سرانجام خیابانها آرام شد و ما هم به تدریج به واحدهایمان برگردانده شدیم. اما پس از این حادثه سپاه شروع به بازنشسته کردن نیروهای قدیمی تر خصوصا آنهایی که تمرد کردند و در مقابله با مردم تردید داشتند کرد و همزمان به این نتیجه رسید که افسران جوان تحصیل کرده چندان مطلوب نیستند و آموزش های عالی در سطح سپاه کاهش چشمگیری در کیفیت و کمیت یافتند. در اقدامی دیگر سپاه به این نتیجه رسید که نیروهای رسمی خودش برای تقابل با مردم مناسب نیستند بلکه نیروهای جوان و کم تجربه بسیج گزینه بهتری هستند خصوصا که می توان با دادن امتیازاتی نظیر کاهش دوره خدمت سربازی ، سهمیه در کنکور دانشگاه ها و وجه نقد آنها را وامدار سپاه کند. مهمترین درسی که سپاه از واقعه 18 تیر 78 گرفت آن بود که مسلح کردن نیروهای رسمی به سلاح گرم و اتوماتیک می تواند خطر آن را داشته باشد که نیروهای ناراضی لوله سلاح را به طرف خودی برگردانند و در نهایت مزدوران خارجی نظیر حزب الله لبنان  گزینه بسیار بهتری برای آدم کشی هستند همانطور که تجربه بکارگیری آنها در حوادث 10 سال بعد در تهران یعنی سال 88 و امروزه در سوریه این نظریه را اثبات کرده است.


۱۳۹۲ تیر ۱۴, جمعه

بادکنک بنفش

بادکنک بنفش


 

تصمیم گرفته بودم در مدت انتخابات و مدتی پس از آن هیچ پست جدیدی ارسال نکنم چرا که من یک نظامی هستم و سوگند سربازی ام من را مقید به حفظ قوانین می کند که از جمله آنها عدم دخالت در امور سیاسی و تبلیغ به نفع یا ضد یک نامزد انتخاباتی است هر چند که این موضوع توسط فرماندهان من در سپاه رعایت نمی شود. شاید آنها شرافت سربازی ندارند اما من شرافت سربازی ام را تا روزی که زنده ام حفظ خواهم کرد. 
بزرگترین نوید این انتخابات عدم خشونت بود و من به سهم خودم از همه کسانی که در این راه کمک کردند به خصوص "انجمن بسیجیان مدافع آرمانهای انقلاب و ملت" که بنده ناچیز هم عضو کوچکی از آن هستم تشکر می کنم اما پس از شادی انتخابات دو نکته منفی باعث شد که من شخصا امید چندانی به تغییر نداشته باشم به دولت آینده و امیدوارم این حس نا امیدی من اشتباه باشد و تغییرات مورد نظر مردم به تدریج انجام شود. 
نکته منفی اول آن بود که درست در روز پس از اعلام نتیجه انتخابات خبری منتشر شد که 4000 نفر از اعضای سپاه به سوریه اعزام شدند و این به معنی آن است که در سیاست خارجی امیدی به تغییر نیست و همچنان جان فرزندان ما و سرمایه های کشور ما صرف بلند پروازی ها در سوریه ، لبنان و فلسطین خواهد شد و همچنان این پولها به جای آنکه سفره محقر مردم ما را کمی پر کند و صرف بهداشت و آموزش شود به منجلاب تحولات منطقه مذکور ریخته خواهد شد.
دومین نکته منفی اینکه علی رغم شعار آشتی ملی و زندانیان سیاسی داده شد نه تنها خیچ گشایشی حاصل نشد بلکه بگیر و ببندهای جدید ادامه یافت و حال و روز اسیران در بند بدتر از گذشته شد و متاسفانه یکی از همین زندانیان سیاسی در زندان به طرز نامعلومی جان باخت.
امیدوارم این مسیر نادرست و سایر مسائلی که کشور به سمت فروپاشی پیش می برند متوقف شوند و شاهد بهروزی کشور  مد باشیم.